کبوتر شکسته پر
پرستوی مهاجرم ̨ چرا ز لانه می روی اگر زلانه می روی چرا شبانه می روی
قرار من ̨ شکیب من ̨ مهاجرغریب من فدای غربتت شوم که مخفیانه می روی
حیات جان امید دل علی بود زتو خجل که با کبودی بدن زتازیانه می روی
کبوتر شکسته پر مرا به همرهت ببر چرا بدون جفت خود ز آشیانه می روی
فتاده بر دلم شرر که تو در این دل سحر زهمسرت غریب تر برون زخانه می روی
همای بی ترانه ام چرا ز آشیانه ام به کوی بی نشان خود پر از نشانه می روی
نظرات شما عزیزان: